شبکه ایرانیان موفق / من در دزفول متولد شدهام. پیشینه خانوادگیام به 700 سال پیش بازمیگردد. دوران کودکیام را در دزفول و تهران سپری کردم چرا که خانوادهام میان تهران و دزفول در رفت و آمد بودند. اجدادم همگی از ملاکان، زمینداران و مستوفی آن زمان بودند و پدرم به رسم اجدادمان حرفه کشاورزی را در پیش گرفت. پدر و مادر من جلوتر از زمانه خود یعنی بیش از آنچه در آن زمان عرف بود به تحصیلات اهمیت میدادند. به طوری که والدینم همیشه تمام تلاش خود را بهکار میبردند که بهترین امکانات تحصیلی در اختیار من، خواهر و برادرم قرار بگیرد و تنها همین توقع را داشتند که ما خوب درس بخوانیم و تحصیل کردن را فقط به منظور گرفتن مدرک دنبال نکنیم و به عبارتی دیگر این امکانات بالقوه را به بالفعل تبدیل کنیم و شاید به همین دلیل بود که زودتر از سن ورود به مدرسه، تحصیلاتمان را شروع کردیم.
تحصیلاتم را در دبیرستان سهیل که با مدیریت ایتالیاییها اداره میشد، در ایران به پایان رساندم و برای ادامه تحصیل در سن 17سالگی به انگلستان سفر کردم. در آن زمان تمام فکرم این بود که برای خودم کسبوکاری راهاندازی کنم و برای اینکه بتوانم در این زمینه تبحر لازم را کسب کنم، بهرغم اینکه اجدادم و پدرم همگی کشاورز و تولیدکننده بودند، تصمیم گرفتم رشتهای برگزینم که متناسب با شخصیت و روحیهام باشد و با توجه به علاقهای که به تجارت داشتم، تحصیل در رشته اقتصاد را در انگلستان پیش گرفتم. در این رشته تا مقطع فوقلیسانس پیش رفتم. البته برای من مسالهای نبود که دکترایم را هم بگیرم اما موقعی که فوقلیسانسم را گرفتم به پدرم گفتم میخواهم به ایران برگردم و مشغول بهکار شوم و در پاسخ به سوال پدرم در مورد ادامه تحصیل تا مقطع دکترا، تنها اذعان داشتم که میخواهم کسبوکار خودم را راهاندازی کنم. اینکه بخواهم دو تا سه سال وقت صرف کنم و دکترا بگیرم، خوب است اما این گزینه تنها برای تدریس و ماندن در دانشگاه مفید است و برای تدریس، مدرک فوقلیسانس هم کافی است. توضیح دادم که اگر دو تا سه سال زودتر وارد بازار کار شوم، تجارب بیشتر و سودمندتری کسب خواهم کرد. از نظر من این تجربیات بیش از مدرک دکترا برایم مفید بود. نمیخواستم این عنوان را تنها در کنار نامم به یدک بکشم. با شرحی که به پدرم دادم، پذیرفت که تحصیلاتم را در همان مقطع فوقلیسانس به پایان برسانم.
پس از گرفتن مدرک فوقلیسانس و در سال 1353 به ایران بازگشتم. در آن زمان 23 سال بیشتر نداشتم و تنها دغدغهام این بود که کسبوکارم را از کجا و چگونه شروع کنم. نمیخواستم پیشه پدرم را دنبال کنم. هر چند شیوهای که او با آن به کشاورزی میپرداخت، کاملاً مدرن، مکانیزه و فراتر از زمان خود بود؛ اما من نمیتوانستم از تمایلاتم برای ورود به عرصه تجارت دست بکشم. در حالی که ورود به این وادی، بدون کسب تجربه محکوم به شکست بود. بنابراین برای مدتی فکر تاسیس شرکت را از ذهنم پاک کردم. میخواستم قدری تجربه کسب کنم و بهترین گزینه برای کسب تجربه و ورود به متن جامعه، دانشگاه بود بنابراین تصمیم گرفتم در دانشگاه تدریس کنم. البته سن زیادی نداشتم و گاه از دانشجویانم قابل تشخیص نبودم و شاید هم به این دلیل بود که رابطه صمیمانهای میان من و آنها وجود داشت که البته این رابطه صمیمی به مذاق سایر استادان خوش نمیآمد. خاطرم هست، در موسسه عالی بیمه یکی از استادان برجسته، هنگامی که دانشجویان کلاس را ترک کردند، به من گفت میخواهد نصیحتم کند. او گفت: «شما تازهکار هستید و بهتر است خودتان را بیش از این به دانشجوها نزدیک نکنی. ممکن است در آنها توقعاتی ایجاد شود.» در پاسخ به ایشان گفتم که من اهل تشریفات نیستم و علاقهمندم که با دانشجویان و همکارانم رابطه صمیمانه داشته باشم. حدود سه سال در دانشگاه تدریس کردم و در نهایت پس از سه سال، وقت آن فرا رسیده بود که مقدمات تاسیس شرکت را فراهم کنم اما در آن زمان حوادث پیش از انقلاب در حال شکلگیری بود و دانشگاهها یکی پس از دیگری تعطیل میشد و اعتصابها هم رو به افزایش بود. وضعیت به گونهای شد که نه در دانشگاه امکان ادامه فعالیت وجود داشت و نه میتوانستم شرکتم را راهاندازی کنم. با تعطیلی دانشگاهها، فاصله من از جامعه بیشتر شد و چون تحمل این وضع برایم آسان نبود؛ بار دیگر به انگلستان بازگشتم اما این بار یک همراه نیز در کنار من بود. پیش از آنکه برای دومین بار عازم انگلستان شوم، ازدواج کردم و به همراه همسرم، عازم این سفر شدم و فعالیتمان را از همان جا شروع کردیم به طوری که همچنان در مدیریت شرکتها در کنار یکدیگر هستیم.
با اینکه علاقهمند بودم نقطه آغاز فعالیتهایم ایران باشد، جبر زمانه مرا مجبور کرد که شانس خود را در انگلستان محک بزنم. اولین شرکتم را در آن کشور تاسیس کردم. شاید علت انتخاب انگلستان برای شروع به این دلیل بود که چندین سال در این کشور زندگی کرده و با اصول و قواعد زندگی و کار آشنا بودم. با اینکه شروع یک فعالیت اقتصادی- تجاری در همه جای دنیا مشکل است اما من از چالشها استقبال میکنم. شاید بهتر باشد بگویم که دوست ندارم خواستههایم را به راحتی بهدست بیاورم. اگر برای بهدست آوردن آنچه میخواهم تلاش کنم، در این صورت دستاوردی که داشتهام، برایم لذتبخش و ارزشمند است. برای همین من رقابت را دوست دارم اما یک رقابت سالم. قرار بود در این شرکت به تجارت بپردازم. در آن زمان خاورمیانه و ایران را هم به دامنه فعالیتهای تجاری شرکت اضافه کردم. اما در کنار فعالیتهای بازرگانی به مدیریت پروژه هم فکر میکردم. بنابراین از پیشنهاد شرکت AEG استقبال کردم. جلسهای با نمایندگان این شرکت در آلمان برگزار کردیم؛ در آن جلسه صحبت از انرژیهای خورشیدی بود. فکر میکنم این جلسه مشترک در سال 1359 یا 1360 برگزار شد. در آن زمان، انرژی خورشیدی پدیده تازهای بود؛ و آن گونه که آنان شرح دادند، مشتاق شدم که در این زمینه فعالیت کنم. این پیشنهاد همکاری که مطرح شد، به فکر ایران افتادم؛ به هر حال ایران از حیث برخورداری از منبع انرژی خورشیدی جزو کشورهای غنی بود. اما جنگ ایران و عراق درگرفته بود و وضعیت مناسب نبود. ایدهای که برای ایران در سر داشتم عملیاتی نشد. اما همکاری ما و این شرکت به اجرای چند پروژه در تعدادی از کشورها منتهی شد؛ به طوری که در سودان طرح روشنایی یک جاده ششکیلومتری با استفاده از انرژی خورشیدی بررسی و انجام شد.
پس از مدتی شعبه دیگری از شرکتمان را در پاریس راهاندازی کردیم. بیشتر فعالیتهای این دو شرکت به خرید و فروش مواد اولیه مورد نیاز صنایع و ماشینآلات معطوف بود؛ و در واقع تقاضاهای تجاری معمولی را پاسخ میدادیم. من در سال 1372 بار دیگر به ایران بازگشتم؛ زمانی که جنگ به پایان رسیده و دوران سازندگی آغاز شده بود. در این مدت تجربیاتی در حوزه تجارت و داد و ستد کسب کرده بودم و حرفهای را که دوست داشتم شروع کردم. میخواستم تجربیاتم را در ایران به کار ببندم. دوستان و اطرافیانم براین عقیده بودند که من نمیتوانم در ایران فعالیتی داشته باشم و با استدلالهایشان سعی میکردند مرا منصرف کنند. اما من توجهی نکردم و گفتم تا این شرایط را از نزدیک لمس نکنم، نمیتوانم قضاوتی داشته باشم. اطرافیانم حتی تاکید میکردند که زنان در شرایط حاکم بر جامعه ایران، امکان فعالیت اقتصادی ندارند. خوشبختانه به ایران آمدم و دیدم که شرایط مساعد است، لذا شرکتی برای مدیریت پروژه تاسیس کردم. ظرف دو تا سه سال پس از آغاز به کار شرکت، نخستین پروژهام را در فرآیند یک مناقصه برنده شدم. در سال 1375 یا 1376 بود که برای نخستین بار به چین سفر کردم. در آن زمان چین به تازگی به جرگه کشورهایی که سیاست درهای باز را دنبال میکردند، پیوسته بود. چین از پتانسیلهای بسیاری برخوردار بود. در آنجا با تعدادی از شرکتهای چینی برای همکاری در پروژههای ایران مذاکره کردم و تفاهمنامههایی را امضا کردیم. در حال حاضر شرکتی که من مدیریت آن را بر عهده دارم، به همراه شرکتهای چینی و اروپایی برای اجرای پروژهها با یکدیگر متحد میشویم و پروژهها را به اجرا میرسانیم. اما بیشتر پروژههایی که به این شکل به اجرا در آمده است متعلق به حوزه فولاد و معدن است. در حال حاضر به اتفاق همسرم چهار شرکت را در انگلیس، فرانسه، چین و هنگکنگ و سه شرکت در ایران مدیریت میکنیم که در زمینه مدیریت پروژه، ERP، MIS، واردات مواد اولیه مورد نیاز صنایع، ماشینآلات و قطعات یدکی فعالیت میکنند. در برخی از شرکتها من مدیرعامل هستم و او رئیس هیات مدیره و در برخی نیز من رئیس هیات مدیرهام و او مدیرعامل. فعالیتهای شرکت KDD هم صرفاً به مدیریت پروژه اختصاص دارد.
اکنون 22 سال است که به ایران بازگشتهام و به علت مشغلهای که دارم مدام در سفر هستم که البته به دلیل این سفرها و پروازهای طولانی، بسیار خسته میشوم. فکر میکنم ساعاتی که در پرواز هستم از شیفت کاری یک خلبان هم بیشتر باشد. در کنار این خستگیها، مسائل مختلف، تنشها و مشکلات را هم باید تحمل کرد. در انگلستان که بودم حدود دو سال طول کشید که کارم را شروع کنم و پس از پنج سال کسبوکار شرکت رونق بیشتری یافت. حتی وقتی آمدم ایران با اینکه تجربه فعالیت در اروپا را داشتم بعد از دو سال توانستم اولین پروژه را در اختیار بگیرم و پس از شش تا هفت سال به مرحلهای رسیدم که میتوانم بگویم از نحوه فعالیتم راضی هستم. در پروژههای صنعتی اگر در مناقصهای پیروز شوم خوشحال میشوم؛ اما اگر موفق نشوم، با کمال میل میپذیرم و به رقیبم هم تبریک میگویم. اما اگر این باخت حقم نباشد پیگیری میکنم تا حقم را بگیرم. من همیشه این نکته را به همکارانم در شرکت گوشزد میکنم که باید بهترین باشند. اگر این گونه باشد میتوانیم از حق خود دفاع کنیم. در پاسخ به سوال شما در رابطه با مشکلات یک زن در امور تجاری باید بگویم که با وجود مشکلات موجود کاری در ایران همانند سایر کشورهای در حال توسعه، موانعی وجود دارد اما این موانع به دلیل زن بودن باعث نشده که دلسرد و یا منصرف بشوم اما در برخی مواقع شاهد هستم که اصول و مقررات به درستی رعایت نمیشوند.
تمام پروژههایی که من در ایران مدیریت آن را برعهده گرفتهام از طریق مناقصه بوده است. یعنی بر اساس رقابت. رقبای ما هم شرکتهای بزرگ بینالمللی هستند. در این مناقصات، پیشنهاد فنی و مالی شرکتها بررسی میشود. مواردی را شاهد بودیم که پیشنهاد ارائهشده شرکت ما، چه از لحاظ فنی و چه مالی برای پروژه مناسب نبوده است و من با کمال میل این مطلب را پذیرفتهام اما اگر برخلاف مقررات و حقیقت عمل شود و بهرغم مناسب بودن پیشنهاد فنی و مالی، مناقصهای را از دست بدهیم، با شدت و حدت با این مساله برخورد میکنم و سعی میکنم حقوق پایمالشدهمان را محقق کنم.